بگو تا جان دهم امروز... اگر فردا نمی آیی!
- دوشنبه, ۲۶ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۵۲ ب.ظ
* خندیدی... و من چون کودکی چموش، حواسم به تیله های آبی نگاهت بود... و چالی که روی گونه ات داشت صدایم می زد...
حمید جدیدی
----------------------------------------------
* از انشاهای مدرسه پشیمانم... و به چشمهایت که فکر میکنم دوست دارم در آینده "دزد دریایی" شوم.
زانیار برور
----------------------------------------------
* جانم... و این اسم کوچکت بود... که گاهی جان هم کوچک است برای لحظه ای که میخندی...
حمید جدیدی
----------------------------------------------
* همیشه نداشته هایمان را بیشتر دوست داریم... مثل همین دوستت دارم هایی که تو هیچ وقت، نمی گویی به من! ... نمیدانی چقدر دوست شان دارم.
بهنام محبی فر
----------------------------------------------
* زن ها را دوست دارم... حسادت تو را تحریک می کنند و من راه بهتری برای فهمیدن اینکه عاشقم هستی سراغ ندارم!
علی آراسته
----------------------------------------------
* باز دیروز شهر دوازده میلیون و هفتصد و نود و شش هزار و پانصد و چهل و سه نفری تهران خالی بود... بس که در سفری
مصطفی مستور
----------------------------------------------
* بعضی چیزها را نمی شود گفت... مثل چه قدر دوستت دارم ها را...
افشین صالحی
----------------------------------------------
* کلیدهایم از جیبم می افتند، کیف پولم را گم می کنم، گوشی ام را جا می گذارم... و عجیب اینکه تو را که نیستی... می برم با خودم ، در جیبم،در کیفم،در دلم!
آیدا حق طلب
----------------------------------------------
* دوباره عهد میکنی که نشکنی دل مرا... چه وعده ها که میدهی به رغم ناتوانی ات...
کاظم بهمنی
----------------------------------------------
* دست هایت... دست هایت... دست هایت... کاش کسی در نوشتن این شعر یاری ام کند!
علیرضا قاسمیان خمسه
----------------------------------------------
* من تنهایی زورم به معشوقه هایت نمی رسد... باد،باران،کوچه،رنگین کمان،این گلدان شمعدانی،آن آیینه کنار طاقچه... من تنهایی... ولی کارهای زیادی بلدم... مثلا بیشتر از همه شان "دوستت دارم".
حمید جدیدی
----------------------------------------------
* رادیو شاید زنی است منتظر... که دستان مردی تنها لا به لای موهایش دنبال آهنگ زندگی می گردد.
حمید جدیدی
----------------------------------------------
* و یک روز آنقدر دوستت خواهم داشت... که اسم خانه کوچکمان را آغوش خواهیم گذاشت...
حمید جدیدی
----------------------------------------------
* چهار خانه آن طرف تر.... پیراهن مردانه ای بود با سقفی از جنس شانه... خانه دار خوبی می شدم اگر... به آغوش می گرفت مرا...
حمید جدیدی
----------------------------------------------
* تنها یک آغوش می خواهم از تمام این هستی... هستی؟
منوچهر بلیده
----------------------------------------------
* عاشقت نشدم که عصرها دست خودت را بگیری و ببری پارک انقراض نسلت را روی تابهای خالی تکان بدهی و فراموش کرده باشی که چقدر می توانستم مادر بچه های تو باشم...
لیلا کردبچه
----------------------------------------------
* مردها همیشه شاعران بهتری هستند... چون از زن می نویسند.
مونا سجادی
----------------------------------------------
* حقیقت این است که در این جهان هرکسی گم شده ای دارد برای خودش، اما همه ی ما آیا ملتزم به حفظ همین حسرت بیهوده ایم! ...واقعا...؟
سیدعلی صالحی
----------------------------------------------
* از "استانبول" هیچْ نمیدانستم...مگر خیابانی که در آن عاشق ات شدم...و حالا سالهاست تمام شهر را میشناسم مگر آن خیابان را؛ و تو را...
رضا کاظمی
----------------------------------------------
* من اما من چیزی نگفتم و فقط بی صدا سوار ماشین شدم،ولی وقتی که به سمت راست میپیچیدم،می توانستم نیم رخش را ببینم ...
هانریش بل- کتاب نان آن سالها
----------------------------------------------
+ عشق دو وجه داره، یکی "موندن" و اون یکی "رفتن".
- جالبه...! خُب تو کدومشو ترجیح میدهی؟
+ "رفتن" رو، اینطوری لااقل ظاهرش سالها حفظ میشه. ماها با موندن، بیشتر مواقع بهش گند میزنیم. یه نگا به آدمایِ عاشق اطرافت بنداز ...
دیالوگ های خیالی من/حمید جدیدی
----------------------------------------------
+ عنوان پست از صائب تبریزی
- ۹۴/۱۱/۲۶