} بایگانی فروردين ۱۳۹۸ :: به نام زن

به نام زن

" دارمــــش دوســــت "

به نام زن

" دارمــــش دوســــت "

به نام زن

ای شعر ای طلسم سیاهی که سرنوشت
عمر مرا به رشته جادویی تو بست
گفتم تو را رها کنم و زندگی کنم
اما چه توبه ها که در این آرزو شکست




می نویسم تا عشق یاد قلبم بماند...
در این ژرفای دل کندن ها ، عادت ها و هوس ها..

۲ مطلب در فروردين ۱۳۹۸ ثبت شده است

بخند ای به فدایت هزار فروردین..

 

دل را  به کدامین دریا باید زد تا هیچ موجی دیگر به ساحل بازش نگرداند؟

محمد شیرین زاده

-----------------------------
تاریک ترین جای جهان عمق چشم های زنی ست که غرورش شکسته باشد.
 
فرشید فرهادی
-----------------------------

به من بگو وقتی کسی را دوست داریم چرا "غم" مهربان تر می شود و "تنهایی" از  فرسنگ ها دورتر ما را بو می کشد...؟

حمید جدیدی

-----------------------------

ما گناه را نمیبینیم مگر آنکه زنی مرتکب آن شود!

غاده السمان
-----------------------------

نهال: خوشحالی ؟     حامد: واسه چی ؟   نهال: اینکه دادگاه رو بردی...       حامد: کاش تو رو می بردم !

 نارنجی پوش

-----------------------------

من اونو ترک کردم یا اون منو ترک کرد؟            + معلومه، تو اونو ترک کردی.-           ولی وقتی ترکش کردم هیچوقت دنبالم نیومد...  من اونو ترک کردم یا اون منو ترک کرد؟

آنا جمشیدی

-----------------------------

تویی که آمدنت را بهار می‌نامند..

 شکیبا غفاریان

-----------------------------

  بهارها که ز عمرم گذشت و بی‌تو گذشت
چه بود غیر خزان‌ها، اگر بهار تویی..

  سیمین بهبهانی 

-----------------------------

من فقط یک وظیفه را می‌شناسم، و آن عاشق بودن است.

آلبر کامو

-----------------------------

بهار،پیش از آنکه حادثه‌‌ای در طبیعت باشد حادثه‌‌ایست در قلب آدمی

 

نادر ابراهیمى

-----------------------------

  پوشکین می گوید«آنچه گذشت بازگشت ندارد» ولی از من باور کنید هیچ چیز نمی گذرد و هیچ چیز فراموش نمی شود.

تولستوی
-----------------------------
و خدا چگونه می بخشد کسانی را که " دوستت دارم هایشان" را فراموش می کنند؟
 
مهین رضوانی فرد
-----------------------------
منبع درد خودش باعث آرامش ماست
سعید شیروانی
-----------------------------
اشتباه ما اینجاست که یکى رو اونقدر امتحان مى کنیم تا اینکه بهش بى اعتماد میشیم
آل پاچینو
-----------------------------
ﺁﺩﻡ ﻧﺒﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﻓﯿﻠﻢ ﺑﺸﻮﺩ ﺑﺎﯾﺪ ﻋﺎﺷﻖ ﯾﮏ ﺯﻥ ﺷﺪ؛ ﻓﯿﻠﻢ ﺭﺍ ﮐﻪ ﻧﻤﯽﺷﻮﺩ ﺑﻮﺳﯿﺪ
ژان لوک گدار
-----------------------------
آنان که تو را ندارند.. چه دارند؟

پوریا نبی پور

-----------------------------
+ عنوان: محمدسعید میرزایی

بوی نو شدن می آید همه جا; تو اما همان رفیق کهنه ام بمان..

منتظر آسانسور ایستاده بودیم، سلام و احوالپرسی که کردم انگار حواسش پرت شد و گوشی از دستش افتاد. تازه متوجه شدم دوتا گوشی دارد. آنکه بزرگتر بود و جدیدتر به نظر می آمد سفت و محکم بین انگشتانش خودنمایی می کرد، آن یکی که کوچکتر بود و قدیمی تر روی زمین افتاده بود و بند بندش از هم جدا شده بود، باتری اش یک طرف در و پیکرش یک طرف دیگر.

 از افتادن گوشی ناراحت نشد خم شد و لبخند به لب اجزای جدا شده را روی زمین جمع کرد و باتری را سر جایش گذاشت و گفت خیلی موبایل خوبی است تا به حال هزار بار از دستم افتاده و آخ نگفته. موبایل جدید را سمتم گرفت و ادامه داد اگر این یکی بود همان دفعه ی اول داغون شده بود این یکی اما سگ جان است دوباره موبایل قدیمی را نشانم داد.

 گفتم توی زندگی هم همین کار را می کنیم. همیشه مراقب آدم های حساس زندگی مان هستیم، مراقب رفتارمان، حرف زدنمان، چه بگویم، چه نگویم هایمان، نکند چیزی بگوییم و دلخورش کنیم اما آن آدمی که نجیب است و حیا دارد، آنکه اهل مداراست و مراعات، یادمان می رود رگ دارد، حس دارد، غرور دارد، آدم است، حرفمان، رفتارمان، حرکتمان، چه خطی می اندازد روی دلش.

 چیزی نگفت فقط نگاهم کرد.

 سوار آسانسور که شدیم حس کردم موبایل قدیمی را محکم توی مشتش فشار می دهد.!