کبوتر با کبوتر "بــــــــــــاز" تنهاست!
- پنجشنبه, ۲۲ بهمن ۱۳۹۴، ۰۲:۵۴ ب.ظ
مادربزرگ دوستم ، پیرزن مدرنی است .
از آنهایی که چروک صورتشان را اندازه ی حلقه ازدواجشان دوست دارند، از آنهایی که هرصبح جلو آیینه می ایستند
کرم روزشان را زده، خط چشمشان را با سرمه سیاه می کنند و برای بلندتر دیده شدن مژه هایشان شب ها روغن بادام و روزها ریمل مارکدار از آب گذشته میزنند! من مادربزرگ دوستم را دور دورا می شناسم
اما دوستم می گوید مادربزرگش معتقد است:
زن در هر سن و سالی که باشد
باید از افتادن مژه هایش بترسد ، مثل دوران جوانی که افتادن هرمژه دل آدم را می لرزاند
باید مراقب چشمانش، مژه هایش و صورتش باشد
نگذارد زیبایی اش محدود باشد به 20تا 30سالگی
برایم سوال پیش می آید که چه چیز مادربزرگ دوستم را آنقدر امیدوارکرده؟
یادم می آید دوستم می گفت :
پدربزرگش هنوز برای همسرش گل میخرد
و گاهی درجمع قربان صدقه اش می رود
بدون اون هیچ جا نمیرود
بدون او خوابش نمی برد
و همه میدانند پدربزرگ از جوانی عاشقش بوده است
قطعا مادربزرگ دوستم معشوقه ی خوبیست و این باعث امیدواری اش بوده،
چون معتقدم
معشوقه بودن
زن ها را زیباتر می کند، به انها امید و انگیزه می دهد، که برای زیباییشان تلاش کنند، خوب باشند، مهربان باشند و
زنده بمانند
به همه ی اینها فکر می کنم و میفهمم چرا مادربزرگ های بعضی ها مدرن نیستن،
زود پیر می شوند، و زود می میرند !!
- ۹۴/۱۱/۲۲