من فدای تو به جای همه ی گل ها تو بخند...
- پنجشنبه, ۸ بهمن ۱۳۹۴، ۰۱:۵۷ ب.ظ
چند شب پیش جایی مهمان بودیم میزبان به نهایت تلاش کرده بود تا همه چیز عالی باشد.
از میز پذیرایی گرفته تا چندین نوع غذا و دسر برای شام. موقع شام طبق معمول تمام زن ها مشغول کمک کردن و آماده کردن وسایل سفره بودند و مردان منتظر چیده شدن سفره و خوردن غذا.
بعد از اتمام شام طبق معمول زنان و حتی دختر بچه ها مشغول کمک برای جمع آوری سفره و شستن ظرفها و مردان منتظر رسیدن چای تازه دم که احتمالا به هضم غذایشان کمک کند.
در حین کمک و شستن ظرف ها به این فکر می کردم چقدر خوب بود که آدمها به جای خوردن غذا عملی شبیه به «فتوسنتز» انجام می دادند.
نه لازم بود ساعت ها برای پختن غذا وقت صرف شود و نه ظرف شستنی در کار بود، نه سفره جمع کردنی و نه....
در همین حین ظرف شستن و خیال پردازی نگاهی به مردانی که روی مبل نشسته بودند و چای خود را می خوردند و تمامی مشکلات سیاسی و اجتماعی و .. مملکت را حل می کردند انداختم و به این فکر کردم که خوش به حال مردانی که غذا خوردن برایشان در حکم همان «فتوسنتز» بی دردسر است!
<- ۹۴/۱۱/۰۸